پدر اسما، دکتر الاخرس در کنار همه دارایی و نفوذش، پزشک متخصص قلب هم بود و مادر اسما، از کارمندان ارشد سفارت سوریه در لندن.
اسما الاخرس و بشار اسد همدیگر را در لندن میشناختند و با هم رابطه داشتند؛ دکتر الاخرس به بشار کمک کرده بود که در رشته چشمپزشکی در بریتانیا قبول شود. بشار نمیخواست حاکم شود. در سوریه میگفتند که این یکی بچه «لنگدراز» در خاندان اسد اصلاً جَنَم آن را ندارد که بخواهد در حکومت نقشی داشته باشد.
از اسما اسد میگوییم، دختری که زاده یک خانواده از بزرگان مرفه سوریه بود و همراه با والدین بانفوذ خود سراسر زندگی را در رفاه و تنعمی چشمگیر در بهترین و مجللترین نقاط اروپا زندگی کرد و در دانشگاههای برتر انگلیس مانند کینگز کالج رشته کامپیوتر و نیز سرمایهگذاری بانکی با تخصص سرمایه گذاری در دارو و بیوتکنولوژیک و بانکداری بینالمللی را تحصیل کرد و سریع نیز شغلهای عالی در نمایندگی بانکها و مؤسسات مالی سوریه در اروپا و جهان را به دست آورد، دختری که تازه بیست و خردهای سال داشت، اما نماینده بانک سرمایهگذاری «دویچهبانک» در لندن هم بود و به کمپانی «جیپیمورگان و شرکا» هم پیوسته بود.
بشار به لندن رفته بود که چشمپزشک شود. تحصیلات بشار در حال تمام شدن بود که برادر بزرگش، باصل، به تیرناغافل سرنوشت گرفتار آمد (و به گفته همه نیروهای اپوزیسیون به دست عموهایش، ماهر و رفعت، که هم رقیب یکدیگر و هم رقیبی برای حافظ الاسد بودند در تصادف مشکوکی کشته شد) و بشار به دمشق فراخوانده شد تا ناخواسته برای جانشینی حافظ اسد، پدرش که سه دهه با مشت پولادین و کارنامهای خونبار سوریه را اداره کرده بود، آماده شود.
زمانی که بشار رهبر شد، مجرد بود، اما بلافاصله به لندن رفت و دست اسما را گرفت و با خود به دمشق آورد. اسما در زمان عروسی در سال ۲۰۰۰ تنها ۲۵ سال داشت و اکنون در حالی ۳۷ ساله است که ممکن است بهار بعدی عمرش به خزان زندگی شخصی او مبدل گردد.
از آنهاست که سرش به باد برود، آخرین مد لباس و کیف و کفش و آرایش مدرن مویش فراموش نمیشود، حتی زمانی که همین روزها با همسر بهغایت گرفتار خود در میدانی در پایتخت در «تظاهرات خودجوش حامیان» شوهرش شرکت کرد و در چنبرهای بزرگ از محافظان ناپیدا ایستاده بود، یادش نرفته بود که آخرین کلاه و لباسهای راحت آلامد ورزشی داشته باشد و مانند مانکنها برای دوربینها ژست بگیرد.
زنی که زندگیاش سراسر نمایش است و خودش هنرپیشهای تمامعیار که به عنوان زنی ساده و حرفگوشکن، اما مدرن و غربی، در یازده ماه اخیر در پرده جدیدی از نمایش زندگی خود و شوهرش به خوبی ایفای نقش کرده است، تو گویی که زندگیشان و زندگی مردم و کشورشان دستخوش هیچ تغییری نشده است.
این زن بزرگشده اروپا اکنون در برابر دوربینها، در کنار شوهر «وفادار» و «خانوادهدوست» خود مینشیند و با فرزندان خردسالش بازی میکند یا در کنار همسر «سختکوش» حتی در روزهایی در برخی از نقاط مرفه پایتخت، در جایی که تنها شماری از عکاسان دستچین شده وفادار به دستگاههای امنیتی حضور دارند، دوچرخهسواری میکند تا نشان دهد که «همه چیز آرام است» و البته «شما شهروندان گرامی نیز باید آرام باشید و در سایه حکومت من و شوهرم، موظف هستید که احساس خوشبختی کنید، پس چه مرگتان است و چرا شلوغش کردهاید؟»
اسما و بشار در این ۱۱ سال و دو ماه زندگی مشترک صاحب سه فرزند شدهاند که بزرگترینشان نام پدربزرگ خود را گرفته است: حافظ الاسد.
از همان آغاز ازدواج، حرف و حدیثهای زیادی در مورد روابط اسما با مادر شوهرش، انیس الاسد، بر سر زبان مردم سوریه بوده است.
اسمای اروپایی که حتی عربی سخن گفتن در انظار چندان برایش راحت نیست، با مبدل شدن به بانوی اول سوریه احساس کرد که شاهزادهای بوده است که اکنون ملکه سرزمین باستانی شام شده است.
اسما علیرغم فقر اکثر مردم سوریه، هرگز زندگی تجملی خود را حتی برای لحظهای رها نکرد و حتی زمانی که نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، میخواست با بشار اسد آشتی کند و او و همسرش را برای نخستین بار به کاخ الیزه دعوت کرد، همگان متوجه شدند که گرانبهاترین و مجللترین و آلامدترین لباسها، کیفها، کفشها و موی مد را در آن سفر، اسما اسد دارد، نه زنان فرانسوی و خارجی که به ضیافتهای همراه این سفر دعوت شده بودند.
در همان سفر، عکاسان عکسهایی از کفشهای پاشنهبلند اسما اسد را در حالی که مانند یک بندباز متبحر روی سنگفرشها راه میرود، منتشر کردند و همگان دیدند که سخن از یک همسر رئیس جمهوری ساده نیست، بلکه این زن جوان از آن «ملکه»هایی است که احساس میکند که به این جایگاه رسیده است تا از همه عالم و آدم سرتر باشد؛ کفشهای پاشنهبلند او همه جا ورد زبان شد، اما غربیها گفتند این شاید نشانهای باشد که اسدها دیگر مانند آن اسد پیر سوری (حافظ اسد) این کشور مهم خاورمیانهای را اداره نکند؛ این کفشها نمادی شد برای غربی شدن سوریه؛ اما مردم سوریه این تعبیرهای روزنامهنگاران «سادهلوح» غربی را میشنیدند و لعنت میفرستادند.
حالا هم که بزرگترین بحران سیاسی و امنیتی حکومت چهل و چند ساله خاندان علوی اسد در سوریه وارد یازدهمین ماه خود شده است، اسما اسد لحظهای از آخرین مد در هر زمینهای غافل نیست، به گونهای که حتی نشریه مد مهم آمریکایی «وگ» مصاحبهای را که سال گذشته تهیه کرده بود، زمانی منتشر کرد که بحران آغاز شده بود، مصاحبهای که به دلیل اعتراضات فراوان چنان جنجالی شد که وگ در نهایت مجبور شد آن را از وبسایت خود حذف کند.
اسما اسد در چند ماه نخست این بحران از دیدهها پنهان بود و در صدها صفحه فیسبوک شهروندان سوری مدام این پرسش بر سر زبانها بود که همسر و فرزندان بشار اسد کجا هستند و وی که در سالهای گذشته فعالانه در کنار بشار بود، چرا یکباره ناپدید شده است.
زمانی که چند صباحی پس از آغاز بحران سوریه، روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن خبر داد که اسما اسد و سه فرزندش با استفاده از تابعیت انگلیسی اسما به بریتانیا بازگشته و در یکی از مجللترین نقاط اطراف لندن در خانهای مجلل زندگی میکنند، آتش خشم مخالفان و نیز شماری از مردم بریتانیا بهویژه از این که دولت لندن با این امر موافقت کرده است، بالا گرفت.
در همین چند هفتهای که اسما «ناپدید» شده بود، موج شایعات سوریه را در برگرفته بود که اسما به خاطر اصرار و لجاجت خود در برگشت به لندن، شهری که بیشتر سالهای عمر خود را در رستورانها، باشگاهها و محلههای اعیاننشین آن سپری کرده است، موجب شده است که بشار و نیز برادر بشار، ماهر که فرمانده نیروهای ویژه امنیتی است، از اسما خشمگین شوند.
بر اساس این شایعات، بشار و اسما با یکدیگر قهر کرده بودند. «منابعی» به دیلی تلگراف گفته بودند که اسما نمیخواهد که بلای لیلا طرابلسی، زن زینالعابدین بن علی، و سوزان مبارک، همسر حسنی مبارک، یا دو زن قذافی بر سرش بیاید و لذا از قوه قضاییه بریتانیا نیز خواسته است که به او به عنوان یک شهروند انگلیسی امکان دهد که قیمومیت سه فرزندش را بر عهده گیرد و آنها را از «کشوری بحرانزده که ممکن است جانشان در خطر باشد» نجات دهد.
اما سرانجام اسما ناچار به ترک بریتانیا و بازگشت به سوریه شد و سپس حکومت سوریه مدعی شد که او هرگز به بریتانیا نرفته است. در همین حال سوریه در نشان دادن عکسهای اسما در سوریه شتاب نکرد و چند ماهی دیگر هم طول کشید تا عکسهای جدید «زوج اول» و «غمخوار ملت» در معرض دید قرار گرفت؛ در یکی از عکسها، بشار روی زمین نشسته و با پسر کوچکش بازی میکند و اسما نیز، مانند مادری مهربان، حضور دارد.
دو سه هفته پیش زمانی که تظاهرات «خودجوش» در یکی از میدانهای دمشق با ادعای بیان «حمایت مردمی» از اسد برگزار شد، «بدون اطلاع قبلی»، اسما اسد نیز در کنار فرزندانش به میدان آمد تا نشان داده شود که او گوشه عزلت نگزیده است و در حالی که در این حدود یک سال شعارهای «الشعب یرید اسقاط النظام» و حتی «الشعب یرید اعدام الرئیس» ورد زبان بسیاری از مردم سوریه شده است، در آن تظاهرات «خودجوش» شعارهای «ملت ادامه حکومت بشار عزیز را میخواهد» ساعات پیدرپی از بلندگوهایی که «دستان غیبی» آنها را بر فراز بام ساختمانهای اطراف میدان نهاده بود، پخش میشد.
در همان روز این تظاهرات «مردمی»، یکی از فعالان زن از میان مخالفان به سیانان گفت که «نمیدانم زنی که با چنین هیولایی ازدواج کرده چگونه میتواند او را اصلاحطلب بنامد؟»
در همان روز، سیانان با اندرو تابلر هم مصاحبه کرد، کسی که در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۸ در سوریه زندگی کرد و با اسما اسد نیز همکاری و ارتباط نزدیک و گسترده داشت. اندرو تابلر به سیانان گفت که «من تردید دارم که اسما فکر کند اصلاً نقش و نفوذی واقعی در حکومت شوهرش داشته باشد... اما خب به نظر میرسد که در کنار شوهرش مانده و حامی جنایات اوست... میدانید، اسما دو رو دارد: هم یک زن کاملاً مدرن است که براستی از زنان سایر رهبران عربی متفاوت است، اما از سوی دیگر، این هم یک حقیقت عریان است که اسما براستی عاشق تجمل و ناز و نعمت است. اصلاً او میخواست شاهزاده باشد».
گروهی از فعالان حقوق بشری نیز که سه ماه پیش با اسما دیدار کرده بودند، به روزنامه ایندیپندنت گفتهاند که درباره رخدادها و کشتارها و قربانیان و عملیات خشونتبار نیروهای امنیتی حکومت شوهرش با او حرف زدیم؛ این که چگونه حتی زخمیها را در بیمارستانها شکنجه میکنند یا نمیگذارند که مجروحین بسیاری به بیمارستانها رسانده شوند و آنها را میدزدند و به شکنجهگاهها میبرند؛ «اما صورت اسما مانند یخ منجمد بود و هیچ عکسالعملی نشان نداد؛ عصبانیت ما به خاطر این است که این خانم میداند که چه جنایاتی در جریان است و کاملاً بعید است که بیخبر باشد. او شیطان است.»
خانم بهیه ماردینی، یکی از فعالان حقوق زنان از مخالفان اسد، میگوید که باید همه اموال و داراییهای زنان جنایتکاران نیز مصادره شود؛ مسخره است که تنها جنایتکاران با چنین تحریمهایی روبهرو هستند؛ زنان آنان نیز باید شامل این مجازات شوند.
اما اسما اسد به تازگی صفحه فیسبوک خود را پس از مدتها سکوت «بهروز» کرده است و از برخی از فعالیتهای خود مانند سر زدن به مردم در شهر حلب خبر داده و عکسهایی را نیز در آنجا گذاشته است؛ اما مخالفان نیز در فیسبوک نوشتند: تو را به خدا این نمایش را بس کن، اگر راست میگویی سری هم به بیمارستانها و خانههای قربانیان در حماة و حمص بزن.
در شرایطی که مردم سوریه میگویند که شمار قربانیان رخدادهای اخیر بسیار فراتر از ۵۴۰۰ نفری است که سازمان ملل تأیید کرده است، اپوزیسیون سوریه هم اکنون اسما اسد را مورد انتقادهای شدیدتری قرار میدهد؛ آنها سخنان سالهای قبل اسما را در حالی که از «جنایات اسرائیل» علیه «ملت مظلوم فلسطین» سخن میگفت و از شهری به شهر دیگر میرفت و احساسات عربی را علیه اسرائیل تحریک میکرد، در اینترنت پخش میکنند.
در آن سخنرانیها، اسما الاسد مرتب میگفت: «میدانید که من بانکدار تحصیلکرده غرب هستم؛ برای من عدد و رقم بسیار مهم است؛ در حالی که هزاران نفر در خاورمیانه در همین چند ماه کشته شدهاند، ما در سوریه با آمار رفاه و رشد اقتصادی روبهرو هستیم و کشورمان جزیره آرامش است و مملو از جهانگرد و زائر».
این حرفهای سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ از زبان اسما اسد و مصاحبهای که در ژانویه ۲۰۰۹ اسما با لهجه غلیظ انگلیسی و شستهرفتهاش با سیانان داشت و در آن میگفت: «امان از جنایتهای اسرائیل... این کارها وحشیانه است... جهان باید به این وضعیت پایان دهد»، اکنون یادآوری تلخی برای اوست و اپوزیسیون مرتب آن را در وبسایتهای خود میگذارد و به او حمله لفظی میکند.
در همین حال مخالفان حکومت اسد در فیسبوک قسم میخورند که بلایی بر سر اسما الاسد بیاورند که حسرت فرار بیدردسر لیلا طرابلسی به عربستان به دلش بماند
و این هم تصویر یک دختر ناز سوری که به اسما میگه برو گمشو ! بگذار نفس بکشیم !