علیکم السلام ای نور دو دیده , ممد جون !
باری عرض کنم فیمابین نماز مغرب و عشا برای رفع سلامت بر پشتی ولایتمان تکیه زده بودیم و سفارش چای شیرین و آتش تازه فرموده بودیم که فاطی به اندرونی آمد و گفت " دکتر علی اکبر کاغذ بدست اذن دخول می خواهد " گفتیم به دراندر شود .
وارد شد و چونان رعیتمان در زیر نشست , گفتیم تورا چه حاجت است ای کاسه لیس ؟
گفت " نامه هفدهم ممد بنویس را آورده ام . ما هم گفتیم حکما مثل قدما خزعبلات نوشته و حوصله نداریم ....
جای تو خالی آتشی هم زدیم و چون جدمان دست به بافور شدیم و هنوز کاممان به طعم سیاه عشق اجدادی , شیرین نشده بود که گفت " حضرت اجل اشرف , ای بزرگ ولایت مطلقه , ممد در نامه هفده مرقوم کرده که در انتخوابات اسفند شرکت میکند و طلب عفو و بخشش کرده "..... ناگاه درزگیدیم واز خود بشدیم , بافور شکست . تا بافور نو کنند تحریر تو را خواندیم و آسمان ابری چشمان با بصیرتمان بارانی شد .
هاجر را طلبیدیم تا برایمان رقصی همی شود , و طیش خریف خاطرات ارتباط گذشته یمان را به عیش ربیع بدل گرداند . باشد که خداوند ما را بیامرزد و مورد عفو قرار دهد که چقدر ما در مورد تو بد فکر کرده بودیم . ای نور چشم ممد جان !
همین به اختصار گویم که جز دوری تو ملالی نیست , که ما را سخت عاشق و شیفته خود کردی , از خدا پنهان نیست از تو هم نباشد , ممد خندان دلمان را شکست و تبر هیزم را زمین گذاشت و گفت " هیزم انتخوابات نمی آورم اینبار , که کمرم درد میکند و نعلین کهنه شده " با رویت نوشته تو به خود گفتیم چه کسی بهتر از ممد بنویس خودمان که هم اهل دوات است هم اهل نی !
آدینه بعد از نماز الجمعه با ضعیفه و بچه ها به دست بوسیمان نایل شو که پس از چرت لذت بخش هم اختلاط انتخواباتی کنیم و هم یک لقمه نان نمک دور هم بزنیم , عزت الله را سفارش کرده ایم جمعه بعد از قیلوله نمایش هری پاتر پخش کند که بچه ها هم سرگرمی داشته باشند .
نور دیده پیشانی نورانی ات را می بوسم و بی صبرانه منتظر دیدارت هستم .
چهارم ماه قمرالعقرب سال هفتاد و دوی قمری - سید علی آقا
باری عرض کنم فیمابین نماز مغرب و عشا برای رفع سلامت بر پشتی ولایتمان تکیه زده بودیم و سفارش چای شیرین و آتش تازه فرموده بودیم که فاطی به اندرونی آمد و گفت " دکتر علی اکبر کاغذ بدست اذن دخول می خواهد " گفتیم به دراندر شود .
وارد شد و چونان رعیتمان در زیر نشست , گفتیم تورا چه حاجت است ای کاسه لیس ؟
گفت " نامه هفدهم ممد بنویس را آورده ام . ما هم گفتیم حکما مثل قدما خزعبلات نوشته و حوصله نداریم ....
جای تو خالی آتشی هم زدیم و چون جدمان دست به بافور شدیم و هنوز کاممان به طعم سیاه عشق اجدادی , شیرین نشده بود که گفت " حضرت اجل اشرف , ای بزرگ ولایت مطلقه , ممد در نامه هفده مرقوم کرده که در انتخوابات اسفند شرکت میکند و طلب عفو و بخشش کرده "..... ناگاه درزگیدیم واز خود بشدیم , بافور شکست . تا بافور نو کنند تحریر تو را خواندیم و آسمان ابری چشمان با بصیرتمان بارانی شد .
هاجر را طلبیدیم تا برایمان رقصی همی شود , و طیش خریف خاطرات ارتباط گذشته یمان را به عیش ربیع بدل گرداند . باشد که خداوند ما را بیامرزد و مورد عفو قرار دهد که چقدر ما در مورد تو بد فکر کرده بودیم . ای نور چشم ممد جان !
همین به اختصار گویم که جز دوری تو ملالی نیست , که ما را سخت عاشق و شیفته خود کردی , از خدا پنهان نیست از تو هم نباشد , ممد خندان دلمان را شکست و تبر هیزم را زمین گذاشت و گفت " هیزم انتخوابات نمی آورم اینبار , که کمرم درد میکند و نعلین کهنه شده " با رویت نوشته تو به خود گفتیم چه کسی بهتر از ممد بنویس خودمان که هم اهل دوات است هم اهل نی !
آدینه بعد از نماز الجمعه با ضعیفه و بچه ها به دست بوسیمان نایل شو که پس از چرت لذت بخش هم اختلاط انتخواباتی کنیم و هم یک لقمه نان نمک دور هم بزنیم , عزت الله را سفارش کرده ایم جمعه بعد از قیلوله نمایش هری پاتر پخش کند که بچه ها هم سرگرمی داشته باشند .
نور دیده پیشانی نورانی ات را می بوسم و بی صبرانه منتظر دیدارت هستم .
چهارم ماه قمرالعقرب سال هفتاد و دوی قمری - سید علی آقا