حق مسلم ما

اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۸

خاطرات دکتر محمود احمدی نژاد


بخش نخست :

امروز بیست و چندم ماه ربیع الاول سال یکهزارو چهارصدو خرده ای است . بعد از نماز شب با امام زمان ملاقات داشتم و در مورد چگونگی اداره کهکشان راه شیری با ایشان صحبت و نبادل نظر کردم . به ایشان گفتم روز آخر آقا ( خمینی ) منو کشید کنار و گفت اگر یک روز رئیس جمهورایران شدی بدان که حافظ منافع القاعده و حماس و الفتح و جیش المهدی خواهی بود حالا چیکار کنم ؟ امام فرمودند دهانت بوی شیر میدهد کهکشان راه شیری را فراموش کن و پشت سر مرده حرف نزن .

ساعت 5 صبح به اتفاق ضعیفه و بچه ها صبحانه خوردیم و بعد به امامت امام زمان ، نماز جماعت صبح گزاردیم .

ساعت 8 صبح پاشنه گیوه را کشیدم بالا از خانه زدم بیرون ، اول رفتم بقالی مش رجب آقا تا در جریان مسایل اقتصادی قرار گیرم . گفت گوجه فرنگی قیمتش رفته بالا اما قیمت زرشک سقوط کرده و قیمت نوره چند روز است که نوسان شدید دارد . گفتم چطور میشه تو که کارشناس اقتصادی هستی ، برام شرح بده ، گفت : بعضی از اقلام مثل واجبی و میخ طویله و کاه قیمت جهانی دارد و به دلار روسیه یا فرانک چین بستگی دارد ،اگر یورو در ژاپن زمین بخورد لیره آمریکا میکشه بالا و قیمت واجبی هم افت پیدا میکنه . تشکر کردم و به طرف کاخ ریاست جمهوری راه افتادم ...

سر راه گفتم سری بزنم به عباس نفتی و در جریان مسایل نفتی قرار بگیرم که تا چشمش به من افتاد زد زیر گریه و خلاصه ناراحت بود و گفت : این روزها نفت از من نمی خرند و میگن نفت های تو بو میدهد و خلاصه حسابی دارم ضرر میدم . سال قبل یک گالن نفت با هزار منت و دفترچه بسیج میفروختم 170 یا 180 تومن حالا به زور هم یک گالن نفت 40 تومن نمی خرند .....

ساعت 9 توی مترو بودم که دیدم یک دختر جوان با یک پسر جوان که ظاهرا دانشجو بودند پچ پچ میکنند وقتی خوب گوش دادم فهمیدم پسره به دختره میگه به مادرم گفتم که شب جمعه آماده باشه بیایم خواستگاری و... وقتی که چشمم به کفشهای دخترک افتاد دیدم متبرج است خیلی عصبانی شدم . زنگ زدم به باجناغ عزیز گفتم چه نشسته ای که امنیت اجتماعی به خطر افتاده . همه نیروهایت را جمع کن بیا اینجا که مراسم سر تراشی پسرها و در آوردن شلوار دختر ها در دستور کار است ......... ادامه دارد
.
.