شخصيتهاي
نخبه و گروههاي سياسي ايران، از ديرباز خود را در حصارهاي ذهني و عقيدتي
خويش حبس كرده اند. اين عادت از احزابي با سوابق چندين دهه اي تا حزبهاي
امروزي ادامه داشته و دارد. گروهها و نيروهاي سياسي به سختي از محدوده امن
خود خارج مي شوند. به سختي دور ميز هم انديشي با ديگران مي نشينند. در بين
اپوزيسيون به مراتب به حصارهاي تنگ و گاردهاي بسته اي برخورد مي كنيم كه
امكان هرگونه اتحادي را از همان اول از بين مي برد.
به
صورت اسمي، ما داراي دهها حزب سياسي مخالف با حكومت ايران هستيم اما در
عمل، اين احزاب حتي قدرت برگزاري يك تجمع چشمگير ندارند! آنها هنوز قدرت
تشكيل يك گردهمايي و هم انديشي با همديگر ندارند. و هرگز نتوانسته اند يك
پارلمان و كنگره از مخالفان تشكيل بدهند و برنامه هاي «دولت در تبعيد» را
به مردم ارائه كنند و برنامه هاي جايگزين خود را براي دوران بعد از جمهوري
اسلامي تدوين تدوين نمايند.
گروههاي
اپوزيسيون در مجموع به «مجمع الجزاير پر شماري» شباهت دارند كه با وضعيت
فعلي، هيچكدام از جزيره هاي كوچك قابل سكونت نيستند! و نكته تأسف بار اينكه
هيچكدام از اين جزاير كوچك، حاضر نيست محدوده امن خود را باز كند و به
جزيره كناري بپيوندد و بعد از بهم پيوستگي اين جزاير كوچك، سرزمين بزرگتري
شكل بدهند كه اختلاف سليقه همديگر را بپذيرند و در صدد حذف همديگر برنيايند
و به يك «هدف واحد»، يعني تغيير حكومت فعلي ايران همت كنند. برخلاف اين،
گويا مغناطيس در ميان اين جزيره ها برقرار شده كه آنها را به دوري از
همديگر تشويق و ترغيب مي كند! در اين ميان، دستگاههاي تبليغاتي و امنيتي
جمهوري اسلامي هم بيكار نيستند و به هرچه دورتر شدن اين جزاير كوچك، كمك مي
كنند. تخم بدبيني و شك مي كارند و «تفرقه» درو مي كنند!
هنگامي
كه ما زنداني جزيره خويش باشيم، به قاتل خويش مبدل خواهيم شد. بازيهاي
رواني حكومت، ساكنان جزاير كوچك را بيشتر خرد و منزوي خواهد كرد. و ما به
جاي آنكه منجي يك كشور غصب شده باشيم، قاتل خويشتنيم! در واقع قبل از آنكه
حكومت، اپوزيسيون را ناكارآمد كرده باشد، اين خود اپوزيسيون است كه
زندانبان و قاتل اپوزيسيون شده است! و اين وضعيت رقت باري است. زيرا محدوده
امن ذهني ما، عملا" به «محدوده مرگ» ما تبديل شده است. و ما در جزاير
دورافتاده از همديگر، در خاموشي جان مي دهيم! ( بابک داد )