حق مسلم ما

تیر ۰۷، ۱۳۸۸

اعتراف میکنم ، دخترم و دوستانش در فکر انقلاب مخملی سبز هستند

من مادر دخترم ندا هستم ، اسم مادر بزرگ دخترم هم ندا است . من یک آدم معمولی بودم که هرروز صبح تا عصر کار میکردم و عصرها ساعت 5 میرفتم دنبال دخترم ندا تا با او به خانه برگردیم . من هیچ وقت وارد آنجا نشده بودم ، این بار اتفاقی وارد شدم . و فهمیدم دخترم با دوستانش دارند انقلاب مخملی سبز میکنند ، خیلی خجالت کشیدم خیلی ، در و دیوار سبز رنگ بود و بعضی ها روی در و دیوار نقاشی سبز رنگ میکردند . تا دلت بخواد بادکنک سبز هم اونجا بود .داشتم از خجالت آب میشدم که یکدفعه دیدم یک خانم با لباس تقریبا سبز به من نزدیک شد ، انگلیسی حرف میزد مطمئن شدم طرف آمریکایی است . از قیافه اش معلوم بود صهیونیست هم هست . خیلی خجالت کشیدم و با خودم گفتم مگر من چیکار کرده ام که دختر یک یکدونه من باید انقلاب مخملی سبز کند ، خانم جلو آمد و احوال پرسی کرد . گفتم شما ها چیکار میکنید اینجا .؟ گفت داریم انقلاب سبز میکنیم . مگه نمی بینی ؟ از خجالت آب شدم ، که چرا ما خون شهیدان را پامال کردیم و حالا داریم انقلاب سبز میکنیم .

گفتم انقلاب هزینه دارد . گفت هزینه را دولت کانادا می دهد . همه بادکنک ها و توپ ها و دوچرخه ها و رنگها را دولت کانادا به ما داده و گفته از شما حمایت میکنم به شرط اینکه محکم انقلاب مخملی کنید ، بادکنک ها را خوب پر باد کنید و نخ آنرا محکم و سفت ببندید تا خالی نشود . ما هم با همین بادکنکها تانک و توپ و مسلسل درست کردیم .

در همین حال دخترم سوار بر دوچرخه با تی شرت سبز و یک بادکنک سبزدر دستش به طرف من آمد ، از دیدنش حسابی جا خوردم و توی دلم گفتم صبر کن برسیم خونه یه سبزی به تو نشون بدم که دیگه بر علیه آقا انقلاب سبز نکنی .
یک وقت دیدم یک پسر بچه سیاه رنگ با موهای ویز ویزی ( مثل اوباما ) با یک توپ سبز به طرف دخترم آمد . فهمیدم فرستاده آمریکا است و گویا صهیونیست هم بود چون میگفت ندا فردا که اومدی روی بقیه دیوار ها رو هم با رنگ سبز نقاشی میکشیم .

من هم دخترم ندا رو بغل کردم و سریع از محل متواری شدم . حالا هم اعتراف میکنم که کار من اشتباه بوده و نباید دخترم را در کودکستانی ثبت نام میکردم که عوامل امریکا و اسرائیل و انگلیس آنجا باشند و انقلاب مخملی سبز به بچه بیگناه و معصوم من یاد بدهند و هجمه فرهنگی بکنند . از همین جا بخاطر این کوتاهی از مقام عظمی ولایت وقیح معذرت خواهی میکنم .از امت ولایت هم میخواهم که من و دخترم را ببخشند .

این عکسها را هم از محل تهیه کردم تا اعترافات تلویزیونی من مستند باشد و امت حزب الهی همیشه در صحنه باور کنند که دختر 5 ساله من و دوستانش در یک کودکستان در شهر تورنتو در فکر انقلاب مخملی سبز بوده اند .


وبلاگنویسان عزیز شماهم مثل ما اعتراف کنید . این یک جور مبارزه مدنی است در جهت کمرنگ کردن اعترافات تلویزیونی ضرغامی .

وبلاگ ملا حسنی هم دیروز اعتراف کرده ببینید

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

چرا دوست میرحسین شدم


.